829

ساخت وبلاگ

ــ تو واسه من مهمی. و وقتی کسی واسه سما مهمه یعنی اگه حقِ ناراحت شدن رو هم داشته باشه، جرات این کارو ازش می‌گیرم.

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 163 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 15:23

"بی‌معرفتی که در مرامت نبود. سراغی از ما نمی‌گیری لااقل؟" با ته‌مایه‌ی "نکُند دل نَکَنی، دل بِکَند، بهر تو دل‌دل نکند؟ برود در بر یار دگری، صبح که بیدار شوی؟"

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 164 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 15:23

ــ حالم خوب نیست
+ به قولِ سینا .. من بیشترترترتر

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

دیگه بالاتر از این، که تو حرم واست نماز زیارت بخونم؟ بالاتر از این؟

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

ببین! من حتی اگه فیلمی که دوست دارم رو کسی ببینه، حسودیم میشه. از دخترای دور و برت و منطقی بودنِ من نگو.

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

دنیا روزی به ما آدمهای ساکت و آرام، احتیاج پیدا میکند. پیدا میشود آدمی که بین هیاهوی دنیا دلش بخواهد زنی را ببیند که با آرامش صفحه ی کتاب موردعلاقه اش را ورق میزند و گاهی اخم میکند، لبخند میزند و با سرانگشت قطره اشکش را میگیرد.این هایی که دارند جان میدهند برای دخترهای بازیگوش، یک روز دلشان برای سکوت 829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

ادم با جمله ی "خسته شدم" میتواند ادعای بزرگی کند؟ مگر خسته شدن رنج سنی دارد؟ من نمیتوانم خسته باشم از خودم؟ از علاقه ام به رنگ مشکی؟ از وابسته شدنم به شخصیت کتابها؟ از لحن تندم؟ از زود ناراحت شدن هایم؟من نمیتوانم از اینکه بعضی وقتها نمیتوانند تحملم کنند، خسته شوم؟ من نمیتوانم از گریه کردنم خسته شوم؟ 829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

مثل یه فروشنده تازه‌کار، که بعد از یه مدتِ طولانی اولین مشتریِ مغازه‌ش اومده و با لبخند ازش استقبال کرده و حالا می‌ترسه اون فرد برگرده، پلاستیک طرحِ عصریخبندان رو بذاره روی شیشه سرد و بگه نمی‌خوادش. حتی بااینکه بالای سرش یه برگ آچهار چسبوندن «جنس فروخته شده پس گرفته نمی‌شود.»  بعد فکر کن تو هروقت می 829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

مثلِ اینه که خیلی دلت گرفته باشه. یکی رو بغل کنی و درست وقتی داری توو بغلش به یه نتیجه‌هایی می‌رسی، تو رو از خودش جدا کنه و بهت لبخند بزنه. تا همین اندازه خالی از حسِ خوب. تا همین اندازه بلاتکلیف.


829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

بابا عادت عجیبی داره. حتی اگه کل لیوان پر باشه و یک دهمش خالی، غر میزنه که چرا نصفه میریزی. سینا هم شبها از کمدی که درش بازه نمی‌ترسه ولی از کمدی که تا نصفه بازه، وحشت داره. مامان از اینکه خیاط لباسشُ کلا خراب نکنه خیلی عصبانی نمیشه، ولی وقتی یه اشتباهی میشه دوست داره همه رو نابود کنه. من حتی اگه 829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:01

لولو خورخوره از کمد بیرون میاد، که تو از در توو نمیای.


829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 13:33

تو مثلِ قطره اشکِ یه مردی. نباید از چشمش بیفتی.


829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 172 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

وقتی برای اولین‌بار آرایش کردم و اهمیت ندادی. دوتا فرضیه ساختم. یا از آرایش کردن خوشت نمیاد. یا از من.


829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 172 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

نشسته بودم روی زمین و سارا در بغلم بود. موهای بور و فرش را شانه کردم و تکه بالای مویش از سرش کند. گریه‌ام بلند شد که زنگ خانه را زدند. بابا که در را باز کرد، یک دستش پفک و لواشک بود و دست دیگرش در دست پسربچه‌ای. دهانم بسته شد و چشمانم بازتر. بابا نزدیک شد و سارا را از دستم گرفت. مرا به گوشه‌ای برد و دیدم که مامان دست پسرک را فشار می‌داد و لبخند میزد. بابا صورتم را سمت خودش گرفت و گفت «مگه تو یه همبازی نمی‌خواستی؟». گفتم «چرا». مامان کاپشن آبی پسر را درآورد. بابا گفت «مگه تو یه داداش نمی‌خواستی؟». گفتم «چرا». مامان موهای پسر را مرتب کرد. بابا گفت «خب این هم یه داداش بزرگتر.» ولی مامان که شکمش بزرگ نشده بود. مثل خاله منیره گوشه اتاق دراز نمی‌کشید. بابا گوسفند قربانی نکرد و از تمام این‌ها گذشته، آن پسر از من بزرگتر بود. او برادرم نبود ولی مجید بود. مجیدی که مثل برف همان روز با متانت روی زندگی‌مان نشست و شد نقش قالی‌ام. مجیدی با کاپشن آبی. مجید زودتر از من به مدرسه رفت. سرش هم همیشه پایین بود و این باعث شد بعد از یک مدت گردن درد بگیرد. بابا کلافه بود و مدام می‌گفت تو برادر نرگسی. خواهرت را 829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 150 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

اون روز رو یادته عصبانی شدی که چرا نگفتم جلوی پات یه چاله‌ست؟

+ آره

تو یه اتفاق خوبی. باید میفتادی.



829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

تلخیِ آدمها دستِ خودشون نیست. تلخیِ من هم دستِ تو مونده.

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

نمی‌دانم برای اینکه دوستت دارم غصه بخورم یا برای اینکه دوستم نداری!


829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 177 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

ــ هر موقع بهت میگم دوستت دارم، نگو منم همینطور. بذار تو یه موقعیت دیگه، بعنوان اولین نفر بگو که دوستم داری. عین اینه که به فرشید بگم کُتت قشنگه. اون بگه ماله تو هم قشنگه! راست میگه؟ راست نمیگه.


829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

"دخترا فقط بعضیاشون کاغذ کادوی صورتی دوست دارن. یادت نره گل‌دار بگیری." گفتم و بلاکت کردم.

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53

خیلی‌ها دوست دارند شبیهت باشند. شبیه آن روزهای اوج‌ت. روزهایی که می‌توانستی کسی را دوست نداشته باشی و برایش چای با شیرینی دانمارکی تازه بیاوری. نه حالا که خاک قندهای روی شیرینی پنجره‌ای دیر دست‌هایت را سفید نمی‌کند. 

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 23:53